۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

ارزش زن کمترازخ ا ی ه چپ مرد

آدم وقتی به این دو ماده ازقانون جزای جمهوری اسلامی ایران برمی خورد، چند سوال درذهنش خلق می شود:
1- ارزش زن، کمترازخ ای ه چپ یک مرد است؟
2- خ ا ی ه چپ 66 شتروخ ا ی ه راست، 34 شتردیه دارد. کمال خ ا ی ه چپ درچیست؟
3- درجوامع انسانی (عمدتا جوامع اسلامی)، قسمت عظیمی ازموارد نقض حقوق، ناشی ازطغیان نیروی نهفته در خ ا ی ه مردان جوان می شود. چرا دراین حکم، خ ا ی ه کودکان نا بالغ (که هنوزفعال نشده اند) و پیرمردان (که تاریخ فعالیت شان گذشته)، همه وهمه یک بهاء دارند؟
دوست شوخ طبعی وقتی این را شنید، گفت: اگه ازاین به بعد، زنی دعوای مسلمانی و مساوات حقوق را کند، خواهم گفت که: "برو، قایدرخ ا ی ه چپم نیستی، دعوای برابری داری"
البته من معذرت میخواهم که عفت کلام را رعایت نکرده ام، اما گفتن واقعیت به این می ارزد که بعضی ازمرزها شکسته شود.
البته این حکم را دوستم علی کریمی پیدا کرده است.

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

چگونه محمد زائی ها به قدرت رسیدند؟

می‌گویند اسکندر قبل از حمله به دیاری (بعضی ها ایران گفته اند) درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان وکودکانشان تجاوز کنند». اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند وباسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزارتو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...». این قصه افغانستان است. انگلیس ها دراین مملکت چنین کردند و محمد زائی ها را به قدرت رساندند و سه قرن است که اینچنین هست. خدا میداند تا کی چنین خواهد بود؟

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

سید گرائی و هزاره گرائی

دیشب مقاله ای ازاسد بودا را که درویب سایت جمهوری سکوت به نشررسیده است، خواندم که درمورد مسئله (سید و هزاره) بود. خیلی خوشم آمد. این روزها مسئله سید و هزاره به یک بحران تبدیل شده وبه نظرمن سودی برای هردوجانب ندارد. من شخصا مخالف دامن زدن به این مسئله هستم. من این مقاله را خواندم. خوشم آمد. دوستان را هم تشویق میکنم که بخوانند

اطلاعیه

دوهفته قبل همسرم بتول، درگیرودار کارهای مربوط به ویزایش ازسفارت ایران، تلفنش را گم کرد. سه روزبعد تلفن من هم گم شد. زنگ زدم. کسی گوشی را برداشت و گفت این تلفن ازمن است. حالا چون شما میگوئید که ازشماست، باشد، برایتان می آورم. من ساده لوح تا خواستم آدرس را بدهم، خندید و گفت: من خودم جایت را دیده ام، همانجا باش. من می آورم هاهاههاها. اما دزد با انصافی بود. چون فردایش به شرکت روشن رفتم و اطلاع دادم که سمکارتم گم شده و من خواهان احیاء آن می باشم. آنها وقتی سیمکارت جدید با همان شماره قبلی ام (0799409697) را دادند، دیدم کریدتم کاملا دست نخورده است و هیچ مصرف نشده است. باخود گفتم: (آفرین. دزد هم دزد دشت برچی. با انصاف و با مرام.) حالا بدین وسیله به اطلاع دوستان رسانیده می شود که تلفن های ما (من و بتول) هردو گم شده اند و ما هیچ شماره ای ازدوستان نداریم. اگرازشما احوال نگرفتیم، علت را بدانید و گلایه ای نداشته باشید. آنعده ازدوستان که دوست دارند ما احوالشان را بگیریم، میتوانند شماره تلفن خود را به آدرس اینجانبان روان نمایند. البته به لطف دوستم رضا ساحل فعلا دسترسی به یک سیت نوکیای 1100 دارم.

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

قلوخی

چندی قبل گزارشی درباره قلوخی و قلوخی سازی کودکان بامیان تهیه کرده بودم که درویب سایت جدیدآنلاین نشرشده است. خوشحال می شوم که ازبوته نقدتان بگذرد.