۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

شاهکار ترجمه

ترجمه متن و یا عبارتی اززبانی به زبانی دیگر، علاوه بردانش زبانشناسی هردوزبان، نیازمند پیش زمینه های دیگری نظیردانستن فرهنگ و ادبیات عامیانه مردمی هست که به این زبانها سخن می گویند. ترجمه خود یک فن وحرفه به حساب آمده و نیازمند مطالعه مسلکی و فراگیراست. اما درافغانستان کمترکسی است که ترجمه را به صورت مسلکی و اساسی فراگرفته باشد. معمولا درمجاورت با خارجی ها و یا درکلاسهای کوتاه مدت آموزش زبان انگلیسی انگلیسی را فرامی گیریم و بعد اولین کاری را که انتخاب می کنیم، ترجمه است و تمام قوت مان درترجمه کلمه به کلمه تبلورمی یابد. بسیاری ازمتن هایی را که ترجمه می کنیم، حتی خودمان معنی و مفهوم اش را نمی فهمیم وترجمه "فقط" کلمات، تمام هنرمان است و اینکه چقدرمخاطب مطلب را درک میکند، دیگرربطی به ما ندارد. نمونه مثال بارزاین نوع ترجمه را میتوان دریکی ازپرخرج ترین نشریات چاپی افغانستان (صدای آزادی آیساف) دید. من خود مدت دو سال دراین نشریه کارکردم. بعضی وقتها وقتی ترجمه فارسی گزارشهای خودم را می خواندم، دراینکه گزارش ازمن باشد، شک میکردم. بارها و بارها هم درسطوح مختلف شکایت کردم، اما جز اقداماتی کوتاه مدت واخراج یکی دو مترجم پیامد دیگری نداشت. یادم می آید گزارشی ازمغاره نشینان بامیان داشتم که قسمتی ازآن چنین ترجمه شده بود. "آیاحسن علی میتواند درسوراخ بودا به زندگی ادامه دهد؟" وهزاران مورد دیگرکه به وفوردرافغانستان دیده می شود. اما درمقایسه با افغانستان، ایران به مراتب نگاه مسلکی تری به فن ترجمه دارد. خصوصاً ترجمه متن و کتاب. اما جالب است نگاهی به عکس زیر که ازیک لوحه "تابلو"ی یک سرک ایرانی برداشته شده، بیاندازید. منطقه ای که اسمش "فاک" است، و “Fuck” ترجمه شده که به معنی گائیدن است. این دیگرآخرمهارت درترجمه است، آنهم مترجمان دولتی آخوندی که داکترها حق ندارند کلمه "پستان" را درصحبت هایشان به کاربرند.

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

تولد نامه

بعد ازحدود دوهفته دوری ازاینترنت، حریصانه با کلید ها بازی می کنی ومیخواهی ببینی که درجی میل و فیس بوکت چه ایمیل ها و پیامهایی داری؟ کیها به خاطرمطالب وبلاگت فحش ات داده اند؟ کی برایت ایمل فرستاده که فلان نفربه بامیان می آید، درزمینه تحقیق اش، گزارش اش، سفرش، تفریح اش و غیره همکاری کن.

چیزیکه هیچ گاه فکرش را نمیکنی واصلاً انتظارش را نداری این است که به محض بازشدن جی میل، هفت هشت ایمیل ازدوستان مختلف ازگوشه و کنار این کره خاکی داری که همه یک عنوان دارند. (مهدی جان، تولدت مبارک).

فیس بوک را بازمیکنی، بیشترازجی میل گلبارانت می کنند. مدتی دهانت بازمیماند و دربهتی شیرین میمانی، بعد گوشه چشمهایت سرد می شود و سنگینی قطرات اشک آزارت میدهد.

نگاهی به اطرافت می کنی و سعی میکنی اشکت را ازچشمهای تیزبین مشتریان اینترنت کلب پنهان کنی. بعد دوباره همان بهت شیرین و هزارسوال دیگر.

این همه پیام تبریک ازدوستانی فوق العاده گرفتار، دراین عصریخبندان عاطفه، عجیب نیست؟ بازهم دست مریزاد.

این نوع پیامها سال به سال بیشترمی شوند. البته فیس بوک (به قول اسد چهره نما) هم بی تأثیرنبوده. یاد آوری میکند که اهی فلانی، فردا تولد فلان عزیزاست، تبریک نامه یادت نرود....