این روزها درنیلی ام، مرکزدایکندی. تقریبا یک ونیم سالی است که نیامده بودم. نیلی تغییرات زیادی کرده است. تعمیرهای دولتی اش خیلی بیشترازسالهای گذشته است و اکثرریاست ها ازقلعه های قدیمی کرایه ای، به تعمیرهای جدیدشان کوچیده اند.
چند سرک جدید هم جورشده، اما ازقیرخبری نیست. پول مصرف می کنند و سرک درجه دو می سازند، یعنی هموارکاری میکنند و ازآنجا که نیلی تمام زمینش را نوعی سنگ خاص بنام "کرول" پوشانده است، هموارکاری اش زیاد سخت نیست و پول کمی می خواهد. یک پیاده رو زیبا هم ازبازارتا ولایت کشیده شده که وقتی رویش قدم میزنی، بیاد کوچه های قدیمی پاریس می افتی. اما شنیده ام که بعضی ازقسمت هایش درمحدوده سرک است و قراراست بزودی خراب شود.
اکسکواتور(بیل های میکانیکی) و بولدوزرهای شهرداری هم درحال کارند و دشتی که قراراست به عنوان شهرجدید توزیع شود را هموارکاری میکنند.
بازارپاکترازگذشته است. بیلرهای کثافات با آرم شهرداری نیلی، همه جا به چشم می خورد. حتی دراماکن خصوصی (در تنها حمام پنج اتاقه دایکندی که شصت افغانی می گیرد).
دوکانها کمی تخصصی ترشده اند. قبلا دریک دوکان ازچپلق گرفته تا مربا و ازمرغ گرفته تا گولی موترگرفتگی می فروختند، اما حالا خیلی ازدوکانها، فقط تیپ خاصی ازاجناس را می فروشند. سه چهارتا عکاسی دیجیتال لوکس هم درست شده است و یک اینترنت کلب هم راه افتاده است. گرانی بیداد می کند. یک لیتردیزل هفتاد افغانی است. یک سیرچوب بالاتراز120 افغانی وگازکیلوی 90 افغانی.
زمان ورود من، مصادف با زمان برگشت حاجی ها ازحج است. همان حاجی هایی که مشهورترین جمله شان این است "یک خوابی بود و تیرشد" و بعد شروع میکنند که درسعودی تشنابهای هوتلهایش اینجنین است و موترهایش آنچنان. عده زیادی ازمدم به استقبال حاجی هایشان آمده اند وهوتلهای بازارفوق العاده شلوغ است.
محرم دیگرمناسبتی است که به محض ورود، حضورش را به رخت می کشد. موترهای پولیس با بیرقهای "یاحسین" ویکی دوتایشان با بلند گوهایی که نوحه می خوانند، به این طرف و آنطرف می روند. یکی دو تا پوسته امنیتی پولیس هم دروازه محرمی پوشیده ازپارچه سیاه ساخته اند. یکی ازشهروندان نیلی می گفت که دولتی ها برای سوء استفاده ازدین و یافتن مقبولیت مردمی، ازپول ملت دروازه امام حسین می سازند.
به محض ورود، با استقبال گرم دوستان روبروشدم. حسین اخلاقی حسابی تحویلم گرفت و همین طوربقیه دوستان. همه دوستان قدیمی خیلی خوشحال می شوند و بعدهم دعوتم میکنند و من هم بدنبال یک وعده غذای چرب، ازخدا خواسته قبول میکنم.
خبرخوش دیگراینکه این روزها رادیوی خصوصی جدیدی بنام "رادیو نسیم" آغازبه فعالیت میکند. این رادیو با سرمایه شخصی مهدی موحدی و رضا واحدی ایجاد شده است. بزودی کنفرانس گزارشدهی دولت به ملت دردایکندی آغازمی شود. اگرچه خیلی نمادین است، اما بدنیست. لااقل تمرین دموکراسی می شود برای سالهایی که دولت واقعا باید به ملت حساب بدهد.
شهردار نیلی خانم عذرا جعفری را درولایت دیدم. قول دادم که به دفترش می روم، اما هنوزوقت نکرده ام.
پیش دوستم حبیب رادمنش رفته بودم که حالا معاون والی است. استقبال گرمی کرد و ازخاطرات گذشته قصه کردیم. خاطره همان شبی را که باهم دریک موترازمزارتا کابل آمده بودیم و نصف شب به کابل رسیده بودیم، بعد تاکسی گرفته وبودیم بعد ازبسیارماجرا دریک هوتل، جایی برای خواب پیدا کرده بودیم، صبح که بیدارشده بودیم، او ازمن پرسیده بود که تودراینجا چه میکنی؟ ومن گفته بودم که من دیشب آمدم. بعد او گفته بود که من هم دیشب آمدم. تازه فهمیده بودم که همسفردیشب من، خود همین آقا بوده است.
نگرانی بسیاری ازبچه هایی که درصنف دوازده می خوانند این است که مبادا کنکوربرگزارشود و نسبت برفباری ومسدود بودن راه ها، نتوانند به امتحان برسند.
پیاده روی درنیلی عجب صفائی دارد، یک ساعت شیب تند سربالائی را ازبازارتا ولایت میروم و خیس عرق می شوم. اما یکی ازدوستان قراراست لطف بکند و یک موترسیکل برایم پیدا کند. هوا این روزها درنیلی واقعا عالی است. نه زیاد سرد و نه زیاد گرم. البته ساکنین نیلی گلایه دارند که سرد شده است، اما برای من که ازبامیان آمده ام، معتدل جلوه میکند.
دیدن من، درحالیکه کمره ام ازگردنم آویزان است و کوله پشتی ام برپشت، چیززیاد عجیبی نیست. یادم می آید چند سال قبل با همین تیپ، خیلی تابلو بودم. این یعنی که حالا مردم به دیدن چهره های بیگانه عادت کرده اند.
دردوایردولتی خبری ازدریشی یا لباس رسمی نیست و حضورزنان خیلی خیلی کمرنگ است. به لطف محرم، ساعات رسمی ادارات کوتاه ترشده است و معمولا ساعت دو نیم بعد ازظهر، مراجعین با درهای بسته روبرو می شوند. البته این حکم قطعی نیست و شاید اداراتی باشند که تا چهارکارکنند.
به خوابگاه محصلین دارالمعلمین نیلی رفتم. یکی ازاقوامم را پیدا کردم. ازوضعیت درسی شان جویا شدم. به نظرم زیاد بد جلوه نکرد. استادانشان آدمهای مسلکی ای هستند و یکی دو تایشان هم تادرجه ماستری درس خوانده اند. یک دانشگاه خصوصی (مؤسسه تحصیلات عالی) به نام " ناصرخسرو" هم ایجاد شده که تقریبا درانتهای سال اول تحصیلی خود قراردارد.
یکی ازویژگیهای نیلی (که من خیلی دوستش دارم) این است که شما میتوانید درعین زمان، شاهد فرهنگها و گویشها (لهجه ها) ی مختلف ازاقصی نقاط این ولایت چندین اقلیمه باشید. کجرانیها با آن تیپهای قندهاری شان، سنگ تختگی ها با جورابهای گرم پشمی شان و مردمان کیتی با لهجه تقریبا پشتونی شان، همه و همه زیبایی خاص خود را دارند.
نیلی شهرموترسیکل است. اگرتعداد موترسیکل ها را برتعداد ساکنین نیلی تقسیم کنیم، شاید پنجاه درصد مردم موترسیکل دارند. قبل ها موترهای داکسن (تویوتایی که طالبان زیاد استفاده میکردند) به وفوردرنیلی دیده می شد، اما حالا تعدادشان کم شده و درعوض مینی وانهای (فلانکوچ) بسیارشده است. کرایه ها فوق العاده بالاست. ازنیلی تا کابل از2200 الی 1600 افغانی برای هرنفرمی گیرند. می گویند اگربرفباری شروع شود، گرانترهم می شود.
۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
تشکر جناب مهرآئین. مه را به حال و هوای نیلی بردید. بسیار جالب و زیبا. لطفا به نوشتن ادامه دهید.
ارسال یک نظر