اوبچه ازرادیو پیک هستی؟ عاجل بیا ده قوماندانی، اسنادهایته هم بیارکه مه کدیت کارداروم.
این مکالمه تلفنی ای بود که مرا ازخواب پراند. قوماندان امنیه ولسوالی یکاولنگ زنگ زده بود و بسیارعصبانی هم بود. شب گذشته ما گزارشی درباره فساد اداری ورشوت خوری ای که درپروسه صدورتذکره وجود داشت، تهیه کرده بودیم. گزارشگران ما (زهرا و عزیز) بعد ازاینکه مردم گلایه های زیادی کرده بودند که گویا مدیر تذکره ولسوالی ازآنان پول زیادی اخذ کرده اند، درحالیکه قیمت آن 20 افغانی بوده است، به سراغ مدیرتذکره می روند، وی درساعت کاری، دردفترش نبوده و خبرنگاران ما حدود 25 دقیقه منتظرمی مانند، بعد شماره تلفن اش را می خواهند، اما کسی نمی دهد.
بلاخره به دفترآمدند. این گزارش نا تکمیل بود ویک روزدیگرهم معطل کردیم تا بلکه بتوانیم با مدیرتذکره هم مصاحبه کنیم وعلت را جویا شویم که چرا درازای هرتذکره تا 500 افغانی هم اخذ کرده است، اما ظاهراً مدیرصاحب زرنگی کرده بود و دم به دام نداده بود. ما هم تصمیم گرفتیم ونشرکردیم. اما یاد آورشدیم که مارفتیم و جناب مدیرتذکره درساعت اداری دردفترتشریف نداشتند.
فردا صبح اولین زنگی که ازخواب بیدارمان کرد، زنگ جناب قوماندان صاحب امنیه بود که تفصیلش دربالا رفت.
ظهرآنروزازدوستم حسین حسین زاده که خود نیزمدتی خبرنگاربوده، زنگی دریافت کردم. با لحن بسیارعصبانی گفت: "آقای مهرآئین، ازشما انتظارنداشتم که پسرمامایم را با مشکل مواجه کنید. هرچه باشد، قوماست" و گله گذاری های دیگر. البته کمی با لحن آبدارتر.
ازآن گذشتیم، جناب ولسوال که مثلا ازدوستان من است، زنگ زد و گلایه گذاری، بلاخره گفت راهی رابسنجید که مدیرتذکره بتواند ازخود دفاع کند. پیشنهاد کردم که دفاعیه اش را به زبان خودش پخش می کنیم.
قبول کرد و فردا قرارشد صدای مدیرتذکره را بگیریم. حدود یک ساعت دردفترش منتظرماندیم، ایشان دریک جلسه تشریف داشتند و ما (من، عزیز و هیل دبراند) خسته برگشتیم. فردایش به سراغش رفتیم و دردفترش با او مصاحبه ای کردم. (البته هیل دبراند هم با من بود)
ازاو پرسیدم که آیا شما بیشتراز20 افغانی گرفته اید؟ گفت نه، اصلا و ابدا. گفتم پس این مردم که مصاحبه کرده اند، چرا میگویند که بیشترحتی تا 500 افغانی داده اند؟ گفت آنها دروغ می گویند.
ازآنجا رفتم سراغ شهروندان و با حدود بیست نفر مصاحبه کردم و گفتم: "مدیرتذکره می گوید که هرکس که می گوید بیشتراز20 افغانی داده است، دروغ می گوید، شما چه می گویید؟". آنها هم می گفتند که مدیرتذکره دروغ می گوید. مصاحبه ای هم با ولسوال انجام دادیم که گفته بود" ما درجلسه اداری فیصله کردیم که کسانی که بیشتر از20 افغانی داده اند، بیایند، ما پولشان را پس می دهیم". شاید بدین طریق می خواستند آنان را شناسایی کنند و ازآنان انتقام بگیرند.
خلاصه درتیتراخبارشامگاهی، اولین خبراین بود که (ولسوال یکاولنگ، پول اضافه گرفته شده تذکره را پس میدهد).
بعد هم صدای ولسوال وصدای مدیرتذکره که "مردم دروغ می گویند" وبعد هم صدای 28 نفرکه گفته بودند بیشتر از20 افغانی داده ند و مدیرتذکره دروغ می گوید.
ازقضا مدیرتذکره پسرحاجی احمدی (یکی ازدوستانم) بود.
هنوزکه تقریبا 28 ساعت ازنشراین گزارش میگذرد، زنده ام. هیل دبراند می گفت: "آه خدا، چرا من نمی توانم ده سال دریکاولنگ باقی بمانم تا فساد اداری را برای همیشه ازاینجا گم کنم؟".
اوعاشق ژورنالیزم است و عاشقانه کارمیکند. به تعهدش حسرت خوردم.
۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
سلام رفیق جان!
مطالب وبلاگ ات را کامل خواندم،همه اش جالب است وجالب تراز همه موضوع تذکیره ای خانعلی
امید که فعالیت های مطبوعاتی تان دریکاولنگ موثرتمام شده باشد.
اگه وقت داری ،بیشتر معلومات ات را شریک بسازید.
تشکر ،کوجک تان کریم جاوید
لطفا به ماهم سری بزنید
"گوشه ای از کره خاکی"
سلام مهدی جان
امیدوارم که حالت خوب باشد
در مورد موردیکه در سایت خود انداختی و در ان چند چیز نظرم را جلب کرد که باید به شما بگویم :1 ) هیچ وقت این خارجی مزدور بلکه هیچ کس نمی تواند که فساد را از دیار ما از بین ببرند چرا که پدر پیر استعمار ان را اورده و چگونه ممکن است که از بن ببرد؟؟؟؟
2) لطف نموده پیاز داغ مطلبی را افزود نکنید چرا که هم به مهارت ژورنالیستیکی شما ضربه می زند و هم تا حدودی کوته فکری شخص مورد نظر را نشان می دهد چرا که من خود زهرا و عزیز را می شناسم و می دانم که یک کلاغ چهل کلاغ می کنند و شما نباید که از فرصت های پیش امده به نفع خود استفاده کنید ان هم به دروغ و تهمت و افترا بستن به شخص و اشخاصی
3* فکر نمی کردم ان قدر احمق باشید که این مطلب دروغ را در وب سایتتان به نشر برسانید حال اگر من سکوت کردم و چیزی به شما نگفتم دلیل بر این نمی شود که ما بدون حرکت هستیم و شما هر کاری که دلتان می خواهد می کنید
4) یک مطلب دیگر که نه تو و نه ان خارجیگگ و هیج کس دیگر نمی تواند بهبودی در وضع ایجاد شده بیاورد و الکی هم دلتان را خوش نسازید
5) تا توانی دلی به دست اورد دل شکستن هنر نمی باشد
و اگر ادمی از خود دفاع نتوانست خر را ده گله سر ندهید
و این وقاحت شما تا همین اندازه کافیست
دیگر حماقت خویش را تکرار نکنید
چرا که پسرت نیاز دارد در بامیان زندگی کند
ارسال یک نظر