۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

درکابلم

بازهم بخاطریک کاررسمی مربوط به دفتری که کارمیکنم، مجبورم کابل باشم. امروزآمدم کابل. عصررسیدم و یکه راست رفتم دفترچشم سوم پیش رضا یمک. نمایشگاه عکس شان افتتاح شده و سه عکس ازمن هم هست. آنجا محمد علی واعظی راهم دیدم، سه نفری باهم رفتیم به دیدارعلی امیری، اسد هم به جمع ما پیوست و چهارتایی غذا خوردیم و بعد من رفتم اتاق یمک. وهمین لحظه آنجایم. فردا هم هستم و پس فردا میروم بامیان. البته ناگفته نماند که دیشب بامیان برف سنگینی را تجربه کرد. کوتل شیبرهم (آنگونه که گفتند، چون وقتی ازآنجا میگذشتیم، من کاملا خواب بودم) برف زیادی داشته. من تقریبا تمام مسیررا خواب بودم. دریورکست فیروزقندوزی میگذاشت و من مجبوربودم نشنوم. به این خاطر، بهترین کارخواب بود.تخدیری برای فرار ازوضع موجود. یک روززمستانی درتوپچی بامیان و چهارمغزبازی. شاید این هم تخدیری برای فرارازوضع موجوداست. (عکس ازپارسال)

۱ نظر:

سرگندوال میوندی جو گفت...

خرکوس مطلبته سه چار بار بخوان قبل از نشر.