درکابلم دیروزبعد ازظهربه خاطریک کاررسمی که مربوط به دفترمیشد، به کابل آمدم و تا فردا پنجشنبه خواهم ماند. رآس ساعت سه بعد ازظهربه میدان آمدم وطیاره هم آمد. مسافرانی هم داشت و بعد ما سوارشدیم. طیاره 19 نفرگنجایش داشت، اما ما فقط شش نفربودیم. نمیدانم چرا اینگونه است. یکبارمن ویک نفردیگردریک طیاره به کابل رفتیم. نمیدانم چرا اینگونه مدیریت میشود که طیاره باید خالی برود، اما اي بسا مریضانی که درراه (زمینی) می میرند. به هرحال، عکسهایی درآسمان گرفتم که بد ندانستم با شما شریک کنم. بعد از بیست دقیقه درآسمان کابل بودیم. درشهراز تنها چیزی که عکس گرفتم، بالون آیساف بود که درآسمان غبارآلود کابل خود نمایی میکرد. حالا دیگرآسمان هم برای (چشم روشن کابل) صاف نیست. یک راست رفتم پیش اسد بودا که تازه ازسرکارآمده بود. مدتی آنجا بودم و طبق معمول رفتم سراغ اولین کسی که همیشه درکابل سراغش را میگیرم، رضا یمک درمرکزفوتوژورناليزم چشم سوم. بصیرسیرت و رضا ساحل هم آنجابودند.فقط استاد مسافر نبود.عکسهایم را نشانم میدهند كه بر ديوار نصب شده اند. و درباره تازه های عکاسی میگویند. ازاینکه عکسهایم را درکنارعکسهای استاد نجیب الله مسافر، رضا یمک، بصیرسیرت و رضاساحل می بینم، کمی به خود می بالم و میگویم "کاش زنم اینجا بود و میدید" هاهاهاهاهاهاهاهاها بعد ازچند دقیقه با یمک رفتیم سرپاتوقش (هوتل ترکستان). جای تان خالی کبابی زدیم بعد رفتیم طرف اتاقش. یمک ازسفرفرانسه اش گفت ویک فیلم هم دیدیم که طبق معمول همیشه، من هیچ چیزازاین فیلم نفهمیدم. من معمولا فیلم را خوب نمی فهمم. حالا عکسهای این سفر
۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر