۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

درکابلم (بخش سوم)

قراربود روزپنجشنبه صبح به طرف بامیان بروم، ازطرفی قراربود امروزدفترمؤسسه فرهنگی دردری درکابل آغازبکارکند. اما با دفترقسمی هماهنگ کردم که توانستم ماندنم را تا روزیکشنبه به تعویق بیاندازم. پنجشنبه صبح به دردری رفتم و درتنظیم کارها با دوستان دردری همکاری کردم. بعد ازظهرهم برنامه شروع شد و بسیاربصورت خوبی پیش رفت. گزارشی هم ازاین رویداد تهیه کردم که میتوانید درسایت جمهوری سکوت بخوانید. البته برای نوشتن گزارش آن وقت کافی نداشتم و درکامپیوترکافی نت تایپ کردم. هرکلمه اش برایم خرج داشت و مجبوربودم فکرنکرده و بسیارسریع بنویسم وبلاخره آن شد که دیدید. شب هم مهمان دوست کانادائی ورئیسم (یان دووی) درهوتل کابل سرینا بود. یک خانم انگلیسی ویک آقای انگلیسی ایرانی تبارهم دعوت شده بودند. تا یازده شب آنجا بودم و بعد رفتم اتاق رضا یمک. جمعه هم با حسین علی کریمی به خرید بعضی چیزهایی که ضرورت داشتم پرداختم. من ترجیح میدهم همیشه خریدهایم را کریمی برایم بکند، چرا که او یکباربرایم خرید و هنوزهم دارم جورش را میکشم. پارسال وقتی میخواستم بروم خواستگاری، همه چیزم را خرید. لباسهایم را بصورت ست خرید و برای هرکفش، کلاهی و برای هرکلاه، کفشی گرفت وآداب پوشیدنشان را هم یادم داد. من هم پوشیدم و بسیارهم نتیجه داد و بتول بیچاره شد گرفتارمن. این است که حالا هروقت بخواهم لباس بخرم، کریمی را به عنوان خوش سلیقه با خود می برم. (البته نه اینکه فکرکنید بازهم برای خواستگاری میخرم.....) شنبه بعد ازظهرهم به دردری رفتم و بعد به دوست کانادائی ام (این دووی) زنگ زدم که بیاید وباهم بگردیم. یکی دوساعتی گشتیم ورفتیم نمایشگاه عکس چشم سوم درپل سرخ. یان حدود نیم ساعت مقابل یکی ازعکسهای استاد نجیب الله مسافرمیخکوب شد. هیچ دلش نمی شد که رهایش کند. آرزو کردم روزی بتوانم یک نفر را اینگونه پای عکسم میخکوب کنم. بعد به همراه یان، رضا یمک وبرادرش علی به رستورانت قره قل رفتیم و جایتان خالی تا یازده آنجا بودیم. یان را به کابل سرینا رساندم و خودم رفتم اتاق یمک.

هیچ نظری موجود نیست: