۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

دردایکندی ام (بخش نهم)

امروزهیچکس ازرفقای خبرنگارمایل نیست که بیرون برود. من میمانم تنها باسوژه ای که به وضعیت اسفناک صحت عامه دردایکندی نگاهی دارد. پیاده به شفاخانه میروم. رئیس شفاخانه حاضرنیست با من مصاحبه کند. تهدیدش میکنم که اگرمصاحبه نکند، درگزارشم خواهم نوشت که حاضربه مصاحبه نشد. بعد ازرد و بدل چند زنگ، بلاخره حاضرمیشود وقبول میکند. درمی یابم که سرویس دهی شفاخانه با آنچه که جناب رئیس میگوید، زمین تا آسمان فرق دارد. اوتصویری ازبهشت ترسیم میکند و واقعیت عین جهنم است. اومیگوید روزانه 120 الی 180 مریض را می بینند، اما فقط یک نرس (پرستار=مرد) درتمام این شفاخانه است. او میگوید همه مسلکی و متخصص اند، اما دردواخانه نه یک داروشناس (فارمسیست) بلکه یک نرس نشسته است. او میگوید فیس (حق ویزیت) نمیگیرند، اما به پذیرش میروم ومصاحبه میکنم. پذیرش میگوید که چهارسال است که ما ده افغانی فیس میگیریم. به دفترشبکه انکشافی باختر ((BDN میروم. پیاده هستم و یک ساعت وقتم درراه سپری میشود. با رئیس عمومی شبکه انکشافی باختردردایکندی مصاحبه میکنم. سعی میکند بازیرکی تمام برایم بهشت نشان بدهد و مدال قهرمانی خدمت به مردم دریافت کند، اما وقتی سوالهایم را مطرح میکنم و می بیند که قبلا مطالعه دقیقی ازاوضاع دارم، تکان میخورد و میخواهد که اول وسیله ضبط صوتم را خاموش کنم، تمام سوالات را مطرح کنم وبعد ازاومصاحبه بگیرم که قبول نمیکنم. اما آدم هوشیاری است وبسیارهم زبان باز. جوابهایش بیشترلفاظی هستند تا واقعیت. قصد دارم دفترمرکزی شبکه انکشافی باختر، اتحادیه اروپا که تمویل کننده است و وزارت صحت عامه را نیزببینم. دراین زمینه گزارشی خواهم که بعدا خواهید خواند. باموترمحمد برمیگردم وازشدت فسادی که درسکتورصحت وجود دارد، عصبانی ام. به رادیو میروم و می بینم که تمام دوستان خبرنگاربه مخابرات رفته اند تا گزارشهایشان را بفرستند. من هم میروم و فعلا همانجایم. درباره امروزبرایتان بیشترمینویسم. دراینجا اسماعیل نگارش که ازدوستانم است، ازمن میخواهد که با انجمن جوانان دایکندی همکاری کنم. میگویم، من درخدمت با تمام عکسها و گزارشهایم. تشکرمیکند.

۲ نظر:

عبدالرحمن احمدی ترغای گفت...

آقای مهرآیین سلام
از اینکه کمر همت بسته ای و مخلوطی از گزارش و خاطرات خود را می نویسی هم خوشحالم و هم متعجب
خوشحال از این که در خارج از کشور گپ های داخل کشور و احوال دوستا و رفقا را می خوانم
تعجب از اینکه از آدم تنبلی مثل شما نوشتن این همه بعید به نظر می رسد.
اگر در بامیان می بودی مطمئن بودم که همسرت کمکت کرده ولی گزارشات دایکندی را نمی دانم با کدام انرژی تایپ و نشر می فرمایید

ناشناس گفت...

سلام اقای مهر ایین
در جواب اقای ترغای یا طرقی باید بگویم : اقای طرقی یا ... نوشتن برای بعضی ها ابراز احساسات و واقعیات هست و یک نویسنده هم از عمق وجود خود این کار را می کند . مثل زمانی که شما کاندید شورای ولایتی بامیان بودید و در این راستا کمپاین می کردید که این به نظر بعضی ها عبث می امد ولی برای شما لذت داشت ... سرکار گذاشتن مردم
و حال اقای مهرایین واقعا از جان و دل مایه می گذارد تا واقعیاتی را به تصویر بکشد که دیگران در تلاش کتمان کردن انها هستند و می خواهند خاک نسیان بر روی آنها بریزند.
واقعیاتی که تلخ اند و باید گفت تادیگران بفهمند در دایکندی چه می گذرد ... از واقعیت تا حرف چقدر فرق است ...
خسته نباشی ...
دمت گرم ...
ولی ای کاش یک عکس می ذاشتی تا می دیدیم بهتر بود .
قربانت