امروزازریاست زراعت آغازمیکنیم. تعویذ (تاویز) بزرگی که درعمرم نظیرش را ندیده بودم، برسردروازه ریاست زراعت نصب است. با خود میگویم، این تاویزبرای چیست؟ اینکه کارهای بی نظیراین ریاست، چشم زخم نخورند یا فسادی که درفاسد ترین دولت جهان وجود دارد.
سوالها عمومی ودرباره وضعیت زراعت و مالداری بود که البته من شب گذشته، گزارش کارکردهای ریاست زراعت دایکندی را خوانده بودم و تناقضاتی یافته بودم و همچنین بخش هایی که درآنها کاری صورت نگرفته بود وچنین شد که سوالهایم بیشترروی انکشاف مالداری وبازاریابی فرآورده های آن درولسوالیهای بندر و سنگ تخت، اشترلی و خدیر، بازاریابی برای بادام و تشویق سکتورخصوصی درسرمایه گذاری دراین بخش، امکان پرورش ماهی درآبهای سرگردان و فراوان دایکندی و چند موضوع دیگرتمرکزداشتند.
عباس همکارم که فارغ التحصیل رشته زراعت است و یک برنامه رادیویی زراعتی را دررادیوصدای آزادی پیش میبرد، سوالهای زیاد و متخصصانه ای کرد. ازاین جدیتش کمی تعجب کردم. اومعمولا فقط درمورد خوردنی ها جدی است.
به این نتیجه رسیدم که رئیس زراعت دایکندی، علی الرغم اینکه تخصص اش زراعت است، ابتکارزیادی نداشته است. البته ازکوتاهی دستش ازتمویل کننده ها می نالد، اما طرحهای بی خرج هم نداشت.
ازآنجا بازبه سراغ عذرا جعفری شهرداررفتیم و سوالهایی درمورد اختلاسهایی که شهردارسابق داشته وهمچنین کنترول برنرخهای مواد غذائی و سوختی دربازارکردیم. شهردار را خیلی درمانده یافتیم. ازشهرداری ای با عایدی صفر، عدم پشتیبانی تمویل کننده های خارجی ونبود بافت شهری درنیلی نمیتوان بیشترازاین انتظارداشت. اما من فکرمیکنم که عذرا نباید به این بسنده کند. اوباید برشعری که بررواق آینه ای که دردفترش نصب است، وفاداربماند.
هرکه دراین بزم مقرب تراست جام بلا بیشترش میدهند
وعذرا که مقرب تراست و این قربت، او را به غربتی عظیم ازخانواده محکوم کرده، باید جام بلای بیشتری نوش کند و به این حد بسنده نکند.
ازآنجا به بازاررفتیم و ازمردم پرس و جو کردیم. ازنرخها گرفته تا وضع امنیت. لیستی ازقیمتها را خدمتتان ارائه میکنم.
کرایه استحمام دربازار نیلی 60 افغانی (مدت = حد اکثر30 دقیقه)
چوب سیری 120 افغانی
بادام سنگگ (که ازنوع نامرغوب است) سیری 270 افغانی
کرایه موترنیلی تا کابل، موترفلانکوچ 1500 افغانی
یک خوراک غذای معمولی درهوتل 90 افغانی
گوشت گوسفند کیلوی 200 افغانی
خلاصه قیمتهای اجناس خارجی گران و تولیدات ولایتی ارزان.
وقتی به حمام رفتیم تا با حمامی مصاحبه کنیم، گفت باشد، من دریک دقیقه برمیگردم. رفت و نا نیم ساعت دیگرکه ما منتظربودیم، نیامد. این روزها درنیلی، تقریبا همه ما را میشناسند و سعی میکنند ازسوالهایمان فرارکنند. البته آنهایی که ریگی درکفش شان است.
شهردارسابق درولایت نیست و عذرا معلوماتی ازاو نمیدهد. فقط میگوید که هیچ موجودی نقدی ای ازاو به ارث نمانده است. قبلا به این گمان=شک رسیده بودیم که گویا اختلاسی بزرگ داشته است و برای یک و نیم کیلومترسرک، بیست و یک میلیون افغانی بودجه حساب داده است و بعد به محکمه هم کشانده میشود، اما محکمه او را به هشت هزارافغانی جریمه نقدی متهم میکند و بس.
بعد ازغذای چاشت، به مؤسسه شهداء ارگنایزیشن میرویم و ازپروژه قالین بافی اش گزارش میگیریم. دراین بازاربیکاری نیلی، غنیمت بزرگی است برای زنان این ولایت. خاصه اینکه اولویت به زنانی داده میشود که سرپرست فامیلشان اند.
ازآنجا قراراست که به محکمه برویم تا جزئیات دوسیه شهردارسابق (که ازخویشاوندان پشتون نژاد جناب والی صاحب است) را دریابیم که بعضی ازدوستان محافظه کاری میکنند و میگویند که این خبررا وقتی به بامیان رسیدیم، تلفنی پیگیری میکنیم وبدین ترتیب ممکن است بدون خطرامنیتی به بامیان برسیم.
به مخابرات میروم و با اینترنت مشغول میشوم. دروبلاگ بتول محمدی با گزارشی تکاندهنده ازوضعیت کودکان برمیخورم که روانم را سخت آزارمیدهد. چرا که این روزها کودکانی را می بینم که به مراتب دروضعیت بدتری قراردارند، اما خبرنگاری نیست که ازآنها عکسهای جایزه داربگیرد.
البته شب بعد ازغذا بحث داغی بین من و تمام دوستان درباره نحوه شناخت من ازخداوند درگرفت که جایتان خالی دوساعت گلو پاره کردم، اگروساطت دوستان نبود، لت هم میخوردم. اما درآخرعده زیادی ازجمعیت ده نفره مقابلم، با من همنوائی میکردند، اما میگفتند که تو باید با جامعه حرکت کنی و تکروی نکنی. حتی درباورهای خودت.
۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
سلام دوست عزیز نادیده. من الیاس علوی هستم. همیشه گزارشاتتان را میخوانم و بسیار برایم از یک جهت تلخ و از یک جهت شادی آفرین است. من خود نیز در یکی از روستاهای دور افتاده دایکندی به نام برغص (نزدیک خدیر) متولد شده ام و خب مانند بسیار دیگر مدام از غربتی به غربت دیگر کوچیده ام و اکنون در این سوی کره خاکی اسیرم. گزارشات شما دقیقا از دردهای مردمی می گوید که دردمندترینانند. مثلا در کابل وضعیت دشوار است اما هیچ کس نمی داند در نقاط دور افتاده دیگر وضعیت به مراتب دشوارتر و سخت تر است. این گزارشات شما خود ارزش سند را دارد و خواهد داشت. لطفا باز هم بنویسید و بیشتر و دقیق تر نیز.
به هر حال تنها خواستم حسم را در مورد نوشته هاتان بنویسم. بسیار امیدوارم اگر زندگی بود به وطن بیایم و به خصوص به زادگاهم بازگردم. خدا را چه دیدی، شاید شما را هم زیارت کردیم و بیشتر قصه کردیم. شاد زی
به امید صلح. به امید صلح
احسنت به اون شیری که...
جالب وزیبا وتازه بود.گزارشات چگونگی وصعیت اقتصادی و...مناطق محروم همیشه تازگی های خودشو داره.
شاید!!! تاثیر گذار باشه دوست جون.
بهرحال موفق ومؤید باشی وپرتلاش تر ازپیش.به عباس هم سلام برسان.بهش بگو اگه...از خودت نیست،...دان که مال خودته.
سایت ازادی: ولایت دایکندی در نگاه مهدی مهر ایین
www.samagan.org
مهرآئین سلام برشما!
بعد :تاهنوز تعویض ( تاویز) بالای دروازه ادارات دولتی سراغ نداشتم ، برای من بسیار جالب بود، من فکر میکنم تعویض شاید برای این باشد که چشم دیگران از تصاحب پوست ریاست کورگردد ونیز رئیس بتواند فساد های مالی واختلاس های پولی خویش را توسط همان تعویض ازدید دیگران پنهان نگهدارد.( تعویض چشم بندی باشد)ابراهیم تولا
با سلام آقای مهر آئین! گزارشهای خوبی دارید و تحسین تان می کنم. ولی گاهی در گزارشات تان مبالغه می کنید و در ضمن اداهای روشنفکری از خود در می آورید. متوجه باشید روشنفکری کم و بیش مستلزم دانش و آگاهی است و من فکر نمی کنم جناب عالی خیلی از این مایه بهره مند باشد. موفق باشید.
سلام و درود
مهدی جان زیاد به تعویذ های مردم دایکندی گیر نده.شاید ان تعویذ را صاحب ساختمان بر تارک قلعه خویش آویخته باشد تا مسیر خطر چشم های حسود را از شکوه برج و بارو به سمت آن مثلث رنگین بکشاند و بعد که ریاست زراعت آنجا را اجاره کرده تعویذ را بجای خودش گذاشته است. این شد یک توجیه طلبگی مثلا.
گزارش های خوبی بود و فکر می کنم اگر یک هفته دیگر پرواز تان به تاخیر بیفتد خبر نگاران بامیان قله چوگان را نیز فتح خواهد کرد. این هم یک پیشنهاد الکی است یک وقت جدی نگیرید ممکن است علی عرفان قاده پر شود.
به غفاری سلام مرا برسانید و بگویید مواظب خودش باشد یک وقت رفیقای شیطون مخصوصا عباس و خالقی و مهدی کیسه بادمش را خالی نکند.
موفق باشید
ارسال یک نظر